من اگر پیامبر بودم
رسالتم شادمانی بود
بشارتم آزادی
و معجزه ام خنداندن کودکان
نه ازجهنمی میترساندم
و نه بهشتی وعده میدادم
تنها میاموختم اندیشیدن را
و انسان بودن را
چارلی چاپلین
....................................
جمعه به جمعه فصل به فصل
سپری شد
اکنون ما مانده ایم
با زمستانی سرد
و جمعه هایی دلگیرتر
که نمیدانیم
دلتنگی های دل بخار گرفته مان را
به گردن کدامیک بیاندازیم
.................................
این قانون آدمهاست
تا زمانی که هستی آسوده اند از بودنت
گاهی تنهایت میگذارند
گاهی آزارت میدهند
و گاهی گمان میکنند
قرار است که این بودن ها همیشگی باشد
اما زمانی برایشان عزیز میشود
که دیگر نیستی ....
...............................